عمو زنجیر باف



داستان سه یار دبستانی (البته برخی در صحت آن تردید کردند)

می گویند خواجه نظام الملک توسی ، عمر خیام و حسن صباح باهم در یک مکتب تحصیل میکردند . 

آنها باهم قرار گذاشتند که هرکدام به جایی رسید آن دوی دیگر را فراموش نکند . 

بنابراین وقتی  نظام الملک وزیر سرآمد در دوره سلجوقی شد ، عمر خیام که از او باغی برای پژوهش در نیشابور خواست 

به او داد . 

اما حسن صباح از نظام الملک مقامی ی خواست ، ولی نظام الملک خودش به استعداد صباح حسادت می ورزید .

بنابراین به او نداد و صباح هم فرقه ی اسماعیلیه را تاسیس کرد و یکی از افراد او موفق شد نظام الملک را بعدها بکشد 


حکیمی به نزد حاکم بخارا رفته بود تا به او چیزی بیاموزد . 

کار که به پایان رسید حاکم گفت : ای حکیم ، به ما این همه

مشق و حساب و ادبیات گفتی . چرا از ما امتحان نمی گیری ؟

حکیم گفت : آخر می ترسم چیزی را اشتباه بگویید و من از

ترس این که شما حاکم هستید و ممکن است مرا تنبیه کنید

شما را مورد خشم قرار ندهم و غلطتان را نگویم و کتکتان

نزنم . اگر که نزنم حق دیگران خورده می شود و بنابراین

از شما امتحان نمی گیرم . حاکم به حکیم آفرین گفت و

فرمان داد از خزانه به او پاداش بزرگی بدهند . 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Believe Stone وبلاگ ناصر محبوب پور دلم خواست دفتر خاطرات من سهام فکس MoonFesta بکاپ گیری از اطلاعات یادگیری آنلاین، راز موفقیت در آموزش زبان انگلیسی سایت روستای درشکفت تجهیزات برق تکنوویرا هیوندا، دانفوس، پارس فانال،ال اس